Lustrous moon & venus & love
Lustrous moon & venus & love

God is one


بازم فقط سپیده

خوش گذشت چون خودم خواستم بهم خوش بگذره،خودم محیط رو طوری سازماندهی کردم تا کسل کننده نباشه.

البته هر جا گناه و لذت و خنده و شادی بیش از اندازه باشه به آدم خوش میگذره ، این یه چیزه کلیه.

دوباره گند زدم به زندگیم ،جدا خدا چه صبری داره چه جوری یه آدمای مزخرفی مثله مارو تحمل میکنه؟

در کل باید نماز قضای 4 روزو بخونم.

حنابندونو عروسی رو راه انداختیمو جمعه ساعت 6 به سمت تهران حرکت کردیم دیگه واسه پایتختی نموندیم و کادومونو دادیم به صاحاب مجلس.

ساعت 2 رسیدیم خونه ،آخ که هیچ جا خونه آدم نمیشه.

دلم برای همه چیزو همه کس تنگ شده.

سه شنبه  صبح به همراه مامی رفتیم مدرسه بعداز کلی صحبت با معاونین و سایرین و گرفتن پرونده یه چرخی  تو حیاط مدرسه  زدم با اینکه این سال آخرحالم ازهمه چیزو همه کس و تمام جزئیات مدرسه به هم میخورد اما یه لحظه کل 9 ماه از جلوی چشام رد شد.

دلم فروریخت،یه حس خاصی بهم دست داد،چقد زود گذشت،چقد زود داره میگذره،چقد زود داریم شبیه بزرگا میشیم،به دوربینی که بی حرکت وایساده بود و دیگه جلوش کسی  نبود که فیلمشو برای کارکنای دفتر بگیره تماشا کردم،یه نیش خند نثارش کردم.

آخ که چقد از جلوی اون دوربین ردشدم منم که همیشه تو سالن و دفتر مدرسه ولو بودم.

درخت شاتوت داشت جلب توجه میکرد یاده زنگه زبان افتادم که بعداز امتحان  دادن اومدیم تو حیاط.

اکیپی همه بچه های 403 بودن که دخل درخت شاتوتو آوردن،من دوس ندارم بنابراین نخوردم.

این آخرا دیگه واقعا حالم از مدرسه بهم میخورد ،واسه مدرسه اومدن فقط یه بهونه داشتم اونم دیدن سپیده بود که انقد ذوق و شو ق به وجود میاورد که از 6 صبح بیدار میشدمو آماده میشدم برای مدرسه اومدن. درغیر اینصورت دلم میخواست به هر طریق ممکن کلاسارو بپیچونم.

حالم از زنگای دیفرانسیل و شیمی بهم میخورد.

از نبوی بدم نمیومد میشد درس مزخرفشو به خاطره خودش تحمل کرد، گرچه من هرچی سعی میکردم نمیشد  ولی دیفرانسیل با طاهری  عمرا نمیشد تحمل کرد.

با دیدن طاهری بدنم مور مور میشد،خدارو100 هزار مرتبه شکر که  زنگای طاهری تموم شد.

زنگای عین اللهی پر استرس بود خصوصا ترم دوم با متن های تشریحیه فیزیک هسته ای،آخ که اون فیزیکو چقد خوندیم،150 بار دوره کردیم.

اصلا فکر نمیکردم هندسرو قبول شم ،فک کنم  کلا  2-3 بار بازش کردم.

دلم برای زنگای پر پند ونصیحت  تنکابنی   خیلی تنگ شده،اونم چی زنگایی که مونا نمیومدو من میرفتم پیش سپیده میشستم.یه بار یادم نیس سهیلا بود یا فاطمه که  گفتن زینب چقد میدی به مونا که مدرسه نیاد.

اون موقع اولای عاشقیم بود.یادش بخیر هر روز میدیدمش،میحرفیدیم ،پیشش میشستم در آخرم که تا خونه با هم میومدیم  و حداقل یه دونه بوسش میکردم.

اما الان چی فقط به اس ام اس تکیه کردم و امروز دقیقا 52 روزه که ندیدمش.چه جوری تحمل کردم خودمم نمیدونم،دیگه  زیاد اصرار نمیکنم.

وای ی ی ی ی ی ی ی که  زنگای تنکابنی چقد حال میداد،سرمو میذاشتم رو میز فقط سپیده رو تماشا میکردم،تنکابنیم  لغت به لغتو تشریح میکرد  ما هم چرت و پرت هایی مینوشتیم ،هر از گاهی سپیده نگام میکرد ولبخند میزدو میگفت :"که چی بشه مثلا؟" منم که لال، فقط لبخند میزدم و تو دلم میگفتم شما کارتو کن بذار ماهم به کارمون برسیم.

میخوامممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم بازم

زنگای آذر مکانم خوب بود،چن بارم زنگای اون پیش سپیده نشستم.

ولی اون موقع  کلا سپیده زیاد تحویلم نمیگرفت،نمیدونم چرا

یه بار دیدم هیچ جای نزدیکی نیس پیشش بشینم همه اطرافیاش سر نیمکتای خودشون بودن رفتم صندلیه معلمو برداشتم آوردم گذاشتم کنارش  نشستم فقط نگاش کردم،همین.اونم داشت تمرین های دیفرانسیل که یادش رفته بود بنویسرو مینوشت،همه لحظاتو از برم.

یه بار دیگه با دو تا دفتر کلاسوری که  یکی برای خودم بودو یکی دیگش برای سپیده  دیدمو فقط رو سپیده تنظیم کردم جلوش نشستم جوری که جلوم فقط سپیده بود و به جز صورت سپیده هیچکس دیگه رو نمیدیدم  هر کی رد میشدو یه چیزی میگفت  یهو سپیده دو تا دفترو تا کرد رو صورتم عینک خوابید تو چشام  قش قش خندید

زنگای احمدی پنج شنبه صبح ها که سرشار لذت بود چون همشو پیش سپیده بودم ولی خدایی هیچی نمیفهمیدم چون اصلا اونجا نبودم، آدم پیش سپیده بشینه و درس گوش بده؟

فقط دو جلسه آخر یه چیزی  فهمیدمو چن تا تستیم که سر آزمون زدم از همون دو جلسه آخر که با سپیده قهر بودم زدم،خصوصا یکی مونده به آخرین جلسه  اونروز سپیده نیومده بود آخ که چقد نکته یاد گرفتم البته به خاطره اینکه  به مطلب گوش دادم،جلسه آخرم خوب بود اما به خاطره اس ام اس های روز قبل سپیده عصبانی بودمو یکم فکرم مشغول بود،ولی در کل بهتر از جلسه های دیگه بود.

اون روزی که پروندمو گرفتمو زنگ طاهریو هیچ وقت یادم نمیره،اون روز قاطه قاط بودمو فقط میخواستم از اون مدرسه فرار کنم هرچی تو سرم روضه میخوندن انگار نه انگار،باید اون یه هفته رو میرفتم جدا تو روحیم خیلی تاثیر گذاشت.

آخه واقعا حالم خیلی بد بود ،از زنگای عین اللهی عین چی میترسیدم فقط میخواستم دیگه ترکیبات اون دبیرارو نبینم ،از اونجایی که از طاهری حالم به هم میخورد اونجوری شد.

هر وقت یادم میفته یه فحش نثارش میکنم که .......،................... یه نگاه کن به دهن من دارم  ازت اجازه میگیرم انقد نگاه نکرد خودم رفتم جلو در و اون اتفاقا افتاد.

سفر به قم هم جزء خاطرهامون  شد،اون ساعت های با سپیده بودن لذت بخش بود.

یاد کاشانی هم بخیر ،چقد منو تحویل میگرفت،هیچ وقت متن هایی که برای اولین بار ترجمه کردمو یادم نمیره درباره یه فوتبالیست و بیماری سرطان بود،تا تموم شد بچه ها کف زدن،فکر نمیکردم کارم انقد مهم باشه ولی مثل اینکه بچه ها هم خوششون اومده بودو کلی تشویق کردن.

از همون روز بود که شدم عزیز دل.

سر این عزیز دل گفتنای خانم چقد میخندیدیم،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،،یادش بخیر.

یاد همه اینا بخیر،اینایی که دیگه برنمیگردنو خوبو بدشون واسمون شد خاطره،یادشون بخیر.

از الان تا همیشه دلتنگ این خاطره ها خواهم بود با تمام خوبو بدشون.

راستی خدایا یادت نره هوای سپیده مارو داشته باشی ،آخه  خودت میدونی که فقط سپیدس.

راستی سپیده اگه  بری آزاد منم میام، بهت گفته باشم.

یادم رفت بگم امروز تولد محمد مهدی خان داداش ماست به سلامتی رفت تو 6 سال

فقط

سپیده



نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:





یک شنبه 27 شهريور 1390برچسب:,  توسط  Desert Rose  |

 

 



لحظه رفتنیست و خاطره ماندنیست........... تمام ادبیات عشق را به یک نگاه می فروختم ، اگر لحظه ای ماندنی بود و خاطره رفتنی .....


 

Memorabilia of my life 1
Beautiful & lovely Poems
Religion
Sentences of advice
Poems about Friend
Victory in this world and hereafter the shrine of Imam Hussein
Short Story
Memorabilia of my life 2
Memorabilia of my life 3
Advice of Devil
Memorabilia of my life 4
Memorabilia of my life 5
First love
Memorabilia of my life 6
Memorabilia of my life 7
Memorabilia of my life 8
Memorabilia of my life 9
New chapter of my life

 

 روزمره گی
 روز پنجشنبه 96.2.7
 گوشه از خاطرات اواخر فروردین 96
 سومین باری که با هم بودیم 96.1.23....
 دومین باری که با هم بودیم 1396.1.21
 نوروز 1396
 تولد 24 سالگی...95.11.23.....
 یکی از نشانه های دیوونگی...
 برای اولین بار 95.12.25
 روز چهارشنبه 95.7.28
 ماه رمضـــــان 95 (سفـــــر به مشـــهد و تبریــــــز)
 روز چهارشنبه 95.2.15
 نوروز 95
 جشـــن تولــد بیست و سه سالگیـــم
 نیو لوکیشن!
 امتحانات ترم آخر ......خرداد 94
 از 24 تا 26 اردیبهشت.....
 آخرین روز دانشگاه 94.2.23.................
 دو شب پرهیجان
 خانم ....... <3
 وقایع و اتفاقات3
 وقایع و اتفاقات2
 وقایع و اتفاقات
 دیدارررررر هایم با عوووشقم در ایام تعطیلات....
 همینجوری.....
 شنبه شب...93.12.16.........
 روز سه شنبه 93.12.5.......روز مهندس و روز پرستار مبارک!
 سپیده.....!
 روز چهارشنبه 93.11.29.....اولین جلسه تو ترم 8......
 93.11.29.....روز عشق ایرانی مبارک!....
 همین الان یهویی بس که دلم گرفته بود......سه شنبه 8 شب 93.11.28....
 روز شنبه 93.11.25 .....دیدن سپیده برای سومین بار در سال 93......
 بامداد شنبه 93.11.25 ساعت 12:30 تا 1......
 23 بهمن 93..............پنج شنبه!
 عالـــــــــــــی
 این 10 روز
 خنده......دی.....
 یاد خاطرات.....93.11.10 ....آخره شب روزه جمعه.......
 این چن وقت.....
 وااااااااای آخره خنده س.......93.10.10........
 بازم یاده تو آجی گُلی......<3.....
 یه خاطره خیــــــلی خوووووووب <3 <3 <3.....93.10.3 تا 93.10.5.......
 هفته آخر دانشگاه در ترم 7
 از اینور اونور
 دو روزه دانشگاه
 دلم برات تنگ شده........یکشنبه 93.9.2 ساعت 22:30.........
 بازم دانشگاه.....
 شب 93.8.25........
 این روزا.........

 

مهر 1396
ارديبهشت 1396
فروردين 1396
اسفند 1395
بهمن 1395
مهر 1395
تير 1395
ارديبهشت 1395
فروردين 1395
اسفند 1394
بهمن 1394
تير 1394
ارديبهشت 1394
فروردين 1394
اسفند 1393
بهمن 1393
دی 1393
آذر 1393
آبان 1393
مهر 1393
شهريور 1393
خرداد 1393
ارديبهشت 1393
فروردين 1393
اسفند 1392
بهمن 1392
دی 1392
آذر 1392
آبان 1392
مهر 1392
شهريور 1392
مرداد 1392
تير 1392
خرداد 1392
ارديبهشت 1392
فروردين 1392
اسفند 1391
بهمن 1391
دی 1391
آذر 1391
آبان 1391
مهر 1391
شهريور 1391
مرداد 1391
تير 1391
خرداد 1391
ارديبهشت 1391
فروردين 1391
اسفند 1390
بهمن 1390
دی 1390
آذر 1390
آبان 1390
مهر 1390
شهريور 1390
تير 1390
خرداد 1390
ارديبهشت 1390
اسفند 1389
بهمن 1389
دی 1389

 

Desert Rose

 


تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان فروزنده ماه و ناهید و مهر و آدرس solarvenus.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





دانلود نرم افزار max plus
سامانه انتگرال گیری آنلاین
من و سپیده
computer
به امید غروب یاس و طلوع امید
یه وب مثل نویسنده اش
کیت اگزوز
زنون قوی
چراغ لیزری دوچرخه

 

کیت اگزوز ریموت دار برقی
ارسال هوایی بار از چین
خرید از علی اکسپرس
الوقلیون

 

RSS 2.0

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 353
بازدید کل : 7108
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1



آمار وبلاگ:

بازدید امروز : 28
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 31
بازدید ماه : 353
بازدید کل : 7108
تعداد مطالب : 461
تعداد نظرات : 149
تعداد آنلاین : 1
('http://LoxBlog.Com/fs/mouse/048.ani')}

<-PollName->

<-PollItems->

<-PollName->

<-PollItems->